کانون وکلای دادگستری اصفهان 20 مهر 1398 ساعت 13:47 https://isfahanbar.org/vdcf.0d0iw6djvgiaw.html -------------------------------------------------- عنوان : مقاله نماینده کارآموزان در آیین تحلیف چهل و یک -------------------------------------------------- متن :  سحر روحانی به نمایندگی از کارآموزان در قالب یک مقاله به ارائه دیدگاه های خود در باب وکالت دادگستری پرداخت. هو الوکیل نعم الوکیل روز بزرگی است امروز... برای کارآموزی که راه طولانی تحصیل و آزمون و کارآموزی را آمده است تا امروز این ردا را بر دوش بیفکند و وکیل خوانده شود.... وکیل... وکالت.... وکالت فارق از تصویری که از بیرون به نمایش میگذارد و فارغ از شمای کلی اش، از نگاه یک وکیل نوپا قصه ی قضاوت است، قصه ی پا گذاشتن به سرزمین قضاوت ها، قضاوتِ از پیش انجام شده ی جامعه، قضاوت مقیمان نهاد دادگستری و برای کارآموزی که به سودای حق آمده است و امرار معاش هم، چیزی شبیه ورود به سرزمین عجایب؛ سرزمین درهم شکستن کلیشه های ذهنی است و به چشم دیدن آن که وکیل می دود، برای حق، برای دفاع، برای معاش و بیش از همه برای اقناع دیگران... . شاید آنچه در ابتدای روزهای کارآموزی بسیاری مان شنیده باشیم این بوده باشد که آشنا و دوست، از سر خیرخواهی گفته باشند حرفه ی خوبی نیست آنچه انتخاب کرده ای و مبادا که مرام و دینت از دست برود و مبادا که روحت را معامله کنی و تو که در ذهن محتاطت، از پیش، بر لبه ی مویی راه می روی، می لرزی ، هراسان گام برمی داری اما کم کم به پاسخی روشن میرسی.. این که انسان ها سیاه یا سپید نیستند؛ که حق بسیاری اوقات در دو سوی یک دعوا به قدری وجود دارد و تو از متهمی به جرم دفاع میکنی نه به این دلیل که مبرا بوده باشد، که برای دیده شدن سهم دیگران در آنچه رخ داده و برای ترسیم تصویری نزدیک به واقع از عوامل تنیده در همی که علت یک واقعه اند زیرا که آدمی لایه های بسیار دارد و اجتماع لایه های بسیار و شاید بتوان گفت هرگز از صرفا یک علت، معلولی پدید نمی آید و از اتفاق لازمه ی اجرای عدالت همین توجهات و تاملات است و به این دلیل که انسان ها شایستگی مراعات شدن حقوقشان را دارند زیرا که کیفر دزدی کتک خوردن از مآمور انتظامی و کیفر اعتیاد فحش شنیدن از فلان کارمند زندان و کیفر شرب خمر تحقیر و کیفر حمل مواد مخدر مرگ نیست، یعنی.... منصفانه نیست ... و اصلا گذشته از همه ی این ها تو ترجیح داده ای یکجا ننشینی و نظاره گر نباشی و سنگ ترازو به دست، اعمال دیگران را قضاوت نکنی، فقط. به جایش آمده ای به میانه ی کارزار و تن به عمل داده ای و اگرچه اشتباه هم میکنی و میفهمی که عواقب اشتباهات تو به همان عظمت شآن حرفه ی توست، اما شاید این بهتر از کاری نکردن باشد و بالاخره باید یک نفر باشد که مسئولیت برخی امور مهم را بر عهده گیرد و ناسزاهایش را هم بشنود. در عوان کارآموزی به گوشت خوانده می شود که وکیل وظیفه ی نظارت بر حسن اجرای قانون را بر عهده دارد اما تو در روزهای گزارش نویسی در دادگاه به چشم میبینی که وکیلی برای دفاع از موکل تسخیری و در اعتراض به لحن تند و بی ادبانه ی همکار محترم دادگستری "بیشین سری جات"ی را تحویل میگیرد و روشن است که نه در همه ی اوقات اما در بسیاری از آن ها انتظار تو برای دریافت حداقل درجات احترام بی پاسخ می ماند و چه میدانی که به خاطر ندانستن امری از امور بی شمار و بعدد انفس خلائق کاغذبازی های اداری چه تعداد"حالا یعنی وکیلم هستی" متحمل می شوی و بماند قصه ی "حالا یعنی وکیل ام بود"ها که درمورد همکارانت و در غیاب آن ها، در انتظار تاییدت با تو در میان گذاشته میشوند... شاید عجیب ترین تناقضی که در ابتدای کار به چشمت می آید این باشد که اگرچه هرکس در محل کار و اشتغال خود به عنوان جزئی از اجزا و عضوی از اعضا دیده می شود و این امر بدیهی تر بدیهی ست اما برای وکیل این طور نیست، او جزئی از دادگستری نیست یا حداقل با این دیدگاه به او نگاه نمیشود اما در آنجا کار میکند و تلاش میکند جای خود را باز کند و کارمندان را اقناع کند و با آنان مهربان باشد. و بگذار بگویم بزرگترین چالش تو شاید یادگیری مناسبترین شکل رفتار در فضای دادگستری بوده باشد که اگر هنوز تو را به ورطه ی تواضعی چاپلوسانه نکشانده، قطعا کارت را با القا خشمی به وجودت می سازد که دیگر ارباب رجوع این نهاد نیز هرروز با خود به خانه ها میبرند، و خشم اسید خورنده ی روح اجتماع است و در چرخه ای بی پایان و بدون توقف به حیات خود در کالبد اعضای جامعه از تنی به تن دیگر و از روانی به روان دیگر ادامه می دهد و اینجاست که پاسخ بسیاری از وکلا به پرسش: چه تغییری نسبت به قبل در خود احساس میکنید، اشاره های در لفافه یا صریح آنان به سعه ی صدر و پوست انداختن،،،، البته در تعابیر خودمانی تر آن است. کمی که از شروع کارآموزی ات گذشته است به حکم شغلی که برگزیده ای به چشم یک سرمایه دار نگریسته میشوی که لابد به همین زودی پولی روی هم گذاشته ای و ثروتی به هم زده ای و محکومی به تمکن داشتن و عذر تو مردود است حال آن که کیست که نداند، اقتصاد درگیر بحران یک جامعه تمامی اجزای فعال در آن را گرفتار میکند و نتیجتا مراجعان وکیل نیز مانند تمامی اصناف کم تعدادتر و کم توان تر می گردند و تعداد مشاوره ها و وکالتهای کم اجر و بی اجرت زیاد می شوند و تو که محرم سر مردم میشوی به اقتضای انسان بودنت گاهی نمیتوانی مسئله ای را وامانده واگذاری پس برائت می جویی از پول و این چه چیز عجیب غیر قابل هضمی ست به چشم اداره ی مالیات؟  میبینی که باز هم مشغول تلاشی برای اقناع؟ خلاصه که به سودای حق می آیی و به تصور امر شدن به قانون اما آنچه از سوی موکل از تو انتظار میرود حقیقتا، جادوست، و تقاضای احقاق حقشان به هر شکلی و به هر وسیله ای و تو سعی میکنی که موکل را اقناع نمایی زیرا که این،، شغل توست. استقلال تو باید گرفته شود زیرا که لابد منشآ مفسده است و باید متقاضیان وکالت را نیز از لبه ی تیغ گزینش های خلاف شرع گذراند تا دوباره آنچه فدا شود شایسته سالاری و کارآمدی باشد و آنکه سربریده شود، شایسته مردمان باشند و آنچه خسران ببیند ایران زمین و تن به تن ساکنانش باشند که از همجواری نخبگانش محروم می شود و تاوان آن را نسل در نسل می پردازد. القصه که وکالت قصه ی هزار و یک شب است و تلاش قصه گو برای اقناع شاهزاده تا به خواب رود و این کتاب داستان های بلند هزار و یک شب برای آنان که این مراسم متعلق به آنان است هنوز در فصل های ابتدایی آن قرار دارد و به این مناسبت به خود اجازه میدهم تا نکته ی مهمی را با دوستان همکارم در میان بگذارم... فارغ از هجمه های ناحق و انتقادات به حقی که هرروز بر نهاد وکالت وارد میشود، چیزی در این میانه خودنمایی میکند و آن کم شدن سرمایه ی اجتماعی نهاد وکالت است و به هرررر دلیلی که باشد و تقصیر آن به گردن هر گروه و هر کس که باشد، جبران آن به تلاش ما، خلوص ما و حسن اخلاق فرد فرد ما وابسته است. و در انتها وقت آن است که بر زبان آوریم که سپاسگزاریم از هر آن که ما را در طی نمودن مسیر تحصیل و آزمون و کارآموزی و اختبار یاری نموده است... از وکلای سرپرست که درب دفترشان را به روی ما گشودند وتلاش کردند تصویر روشنی از حرفه وکالت به دستمان بدهند و اشتباهاتمان را تصحیح کنند و از قضات کمیابی که علی رغم انبوه پرونده ها و شلوغی ذهن هایشان، با ما همکلام شدند و به حضورمان اهمیت دادند و حقیقتا ما را دلبسته ی مرام خود نمودند . از کانون وکلا که مجال داد برای حرف هایمان و سعی کرد سانسور نشویم و کمیسیون کارآموزی که اگرچه به خاطر سخت گیری هایش گلایه ها و غرغرهای ما را زیاد شنید اما آنچه متحمل شد حقیقتا زحمت بود و آنچه هدف داشت خیرخواهی. از پدران و مادران همیشه دلسوز و همیشه پشتیبان که الفبای اخلاق و شرافت در دامان پاکیزه و دستهای زحمتکش آنان به ما تعلیم شد و در پاسخ کج اخلاقی هایمان صبوری نمودند و دست از پدر و مادر ما بودن برنداشتند و از خواهران و برادران نازنینمان که مسئولیت درد دل شنیدن و روحیه دادن را همیشه بر عهده داشته اند و از همسران صبور و همدلمان که اقتضائات شغل ما را پذیرفته و یاریمان کرده اند و نگذاشته اند دشواری ها دشوار بمانند.... از همگی آنها قلبا و حقیقتا سپاسگزاریم وامید است که شایسته این کسوت باشیم و شایسته بمانیم. روابط عمومی کانون وکلای دادگستری استان اصفهان